qap man

ساخت وبلاگ
سلامزمان میگذره وهردفعه که میام اینجا بخودم میگم وای چقد گذشته وننوشتمهمسر بابت قلب پدرش رفت تهران ومن اون چند روز خونه خودمون موندم وشهرستان نرفتم نمیخواستم مادرم اینا قضیه سقط رو بفهمن بدتر ناراحت میشدن خصوصا که حالشون هم چندان خوب نیستالان نزدیک سه ماه از سقط میگذره وخبری نیست متاسفانه وزنم کمتر نمیشه اینم رو مخم هست حوصله رعایت کردن رژیم رو هم ندارمخسته ام بی حس ام برای سالگرد عقدمون همسر گردنبندی برام گرفت البته چن تکه طلا هم کنارش دادیم ولی خو طلاهای مادرش بودن وبرای روز زن هم یه چفت گوشواره ست گردنبند گرفت ولی خوشحال نیستمخداروشکر خونه زندگیمون براه هست همسر حقوق میگیره برام رقم قابل توجهی میریزه حسابم هرچی دوست دارم بخرم ولی شاد نیستمهمه ازم تعریف میکنن وجهه اجتماعی خوبی دارم ولی خوشحال نیستمهمه زندگیم شده فکر اینکه بچه ندارم ازاینکه دیگران رو میبینم بچه دارن از من کوچکترن یا تازه ازدواج کردن وبچه دارن اشکم درمیادیکی از همسایه هام کمترازیه ماه شده که بچه دارشده اعتراف میکنم حسودیم شد کلی برای بی اولادی خودم گریه کردمیکی دیگه از همسایه های قبلی بچه دومش دارهب دنیا میاد سال ازدواجشون با ما یکی بودهنمیدونم چه حکمتی هست که درکش نمیکنم چه زجری هست که خدا نصیبم کردهباپدرشوهرکه حرف میزنم بغض داره گاها اشکش درمیاد ازارزوی نوه داشتن میگه دلم براش میسوزه که هیچ نوه ای ندارهدلم برای خودم میسوزه که این حسرت بزرگ رو دلم موندهخدایا منو میبینی ؟ چرا کمکم نمیکنی خدا من مادر بدی نمیشم خودت میدونی که من همه وجودم رو برا بچه ها میدم خودت میدونی که همه ارزوی من بچه دارشدن هستخدایا حس میکنم از اشک ریختن من لذت میبری ازاینکه تحقیر میشم بچه ندارم ازاینکه لذتی اززندگیم نمیبرم چون بچه ندار qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 13:19

سلامفکرمیکردممهرماه اینجا نوشتمالاندیدم شهریور بوده ازاینمدت بگمماجراها اتفاق افتاد رژیم جدیدی روشروع کردم بقولی اصلاح سبک روشروع کردم مقداری رعایت کردم تویمهر رفتیمتهران پریودیمعقب افتاده بود تهران رفتم ازمایش دادم مثبت بود باورم نمیشد کلی اشک ریختم خوشحال بودم کلی برای خودم خیالبافی کردم ولی چون عدد بتا پایین بود دکتر گفت احتمال پوچ بودن هست هفته نهم رفتم صدای قلبش روبشنوم که متاسفانه باز قلبش تشکیل نشده بود و دوباره ازمایش بارداری دادم عدد بتا پایینتر اومده بود وهفته قبل اینبار هم سقط شد بماند که چقدر گریه کردم چقدر خدا رو صدا کردم چقدر التماس کردم نذر کردم برام نگهش داره ولی نشدفردا میشه هشت روزکه بچه ام رو ازدست دادم تنها خوبی که این بارداری داشت این بود که میشه امید داشت با همین اصلاح سبک باردار شد ونیازی به تخمک اهدایی نباشهاین روزها حال خوشی ندارم خبرهای دردناک مملکت ناراحتم میکنه مشکلات مالی ودردهای مردم وافسردگی خودم اذیتم میکنه همسرم هوام روداره ولی دلم خیلی گرفته دلم بچه میخواد هیچ چیزی منوخوشحال نمیکنه من درحسرت بچه هستم کاش خدا نگاهم میکرد پریشب پدرشوهر گفت قلبش درد میکنه ونیاز به عمل داره امروز صب همسر رفت تهران برای عمل پیشش باشه ومن تنها خونه هستم دلم برای همسر تنگ شدههنوز خونریزی سقط رو دارم شهرستان هم نمخوام برم حوصله شلوغی روندارم تنهایی وخلوتی خونه خودمون رودوست دارم بطرز عجیبی دلمرده ودلتنگ هستم اشکم هرلحظه حتی با شنیدن ترانه هم سرازیر میشه دلم خیلی گرفته برای تنهایی وحسرت بدل شدن خودم دلم میسوزهوقتی پریودم عقب افتاد تواین نه هفته بارداری بشدت وزنمپایین اومد نزدیک ده کیلووزن کم کردم حالا تواین چندروز سقط داره برمیگرده اینم بدتر روانم روبهم ریخت qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 93 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 14:16